[ میکاپ ارتیست ] پارت 15 و اخر
[ میکاپ ارتیست ]
پارت 15
پارت اخر
صدایی تو بلند گو پخش شد
لطفا تا بیست دقیقه دیگر در سالن اصلی حاضر شوید.
با شنیدن این جمله از شوگا جدا شدم و به یکی از کاراموزا گفتم بره جعبه کمک های اولیه رو بیاره
شوگا روی مبل نشست و منم شیشه های رو از توی دست زخمیش بیرون کشیدم
- چیکار کردی با خودت ؟
¥ ولی درد نداره
- هوووف
به بدبختی خون دستشو بند اوردم و و باندی دور دستش پیچیدم و بعد بردم جلو میز اینه ای و میکاپش رو شروع کردم درست مثل پارسال پشت پام کرد تا بیفتم تو بغلش ولی کور خونده ... از پارسال کلی چیزا یاد گرفتم ک چجوری سلبرتیا نتونن باهام لاس بزنن دستمو میز گرفتم حتی اخ هم نگفتم
¥ ولی قبلن میفتادی تو بغلم :(
روی پاش نشستم و گفتم
- اگه قرار بود با یه پشت پا زمین بخورم مث اون اوایل الان تقریبا تو بغل همه سلبرتیا یکی یه دور نشسته بودم..
و بعد خندید و گفت
¥ از این بابت خوشحالم
میکاپش تموم شد پسرا با هم رفتن تو سالن اما یونگی همچنان باهاشون حرف نمیزد ...
از خستگی نشستم روی یه مبل که همه کاراموزا دورم جمع شدن
& وااااای یونا چجوری تونستی دل یونگی ببری ؟
$ وای میشه روش مخ زنیتونو به ما هم بگید ؟!
@ ولی منم میخام مخ جیمینو بزنم !
# ولی بوسه تون خیلی خفن بود ...
- یااااا بچه ها کافیع ... من پارسال با یونگی نامزد کردم تو کمپانیشون میکاپ ارتیست بودم ؛ هعی عجب خاطراتی بود ...اولین دوران میکاپ ارتیست بودنم بود و یونگیم همش باهام لاس میزد منم ک خام ...
# بووووی
@ منم میخام خام بشم جیمیناااا
$ یا خدا استغفرالله
- تنها کاری ک باید بکنید اینه ک از میکاپ ارتیستیتون نهایت استفاده رو ببرین !
که یهو یکی داد زد
میخان نتایج رو اعلام کنن بدویید !
رفتم بیرون که یهو مجری گفت
* گرمی امسال میرسه به... اریانا و لیدی گاگا
نگاهی به پسرا کردم که حالشون گرفته بود اما یونگی انگار از همیشه سرحال تر بود
با تعجب دیدم که دویدم سمتم و بغلم کرد و بلند کرد
¥ ولی من امشب بهترین گرمی رو بردم
و دور سر خودش پر میخورد
اروم گفتم
- یونگییی منو بزار زمین زشته انقد منو میچرخونی
¥ برا مهم نیست
که یهو مجری گفت
* ولی امشب یه زوج داریم که از اریانا و لیدی گاگا خوشحال ترن
که یونگی زد زیر خنده
¥ معلومه ک من خوشحالترم و لباشو رو لبام گذاشت
...
بعد از مراسم پسرا رفتن هتل و یونگی اومد خونه من
- یونگی
¥ جانم
- نمیخای با پسرا اشتی کنی
¥ حرفشم نزن میخام بخوابم
- یونگیییی
¥ هاااا
- تقصید اونا نیست کمپانی بهشون فشار اورده
¥ بزار بخوابم فردا بهش فک میکنم
رفتم تو بغلشو گرفتم خوابیدم ...
...
یک هفته بعد
امروز قراره با یونگی برگردم کره رفتارش با پسرا بهتر شده و نقریبا باهاشون اشتی کرده اما هنوز باهاشون سرده
رسیدیم فرودگاه سئول
- یونگیییی من میخام برم پیش سوزی
¥ باشه بیا بریم
رفتم دم در خونه سوزی
زینگ زینگ
/ کیه ؟
- ننه ی نمکی ... درو باز کن
/ یوووونااااا
- اروم باش داری خفم میکنی
منو از بغلش بیرون اورد
/ دلم برات تنگ شده بود
- منممم ...
فردا صبح رفتم خونه سوزی تا با هم بریم بیرون ، زنگ درو زدم باز شد خونه تاریک تاریک بود تعجب کردم ...
که یهو چراقا روشن شد پسرا و یونگی و ریل و سوزی عکسامو همه جا اویزون کرده بود و کیک تولد برام گرفته بودن فشفشه تو دستاشون بود با هم گفتن
= تولدت مبارککککک
با تعجب به عکسا نگا کردم ... اینا همونایی بود که پارسال تو کشو دیدم... جیغ کشیدم و تشکر کردم بلاخره معمای عکسای تو کشو هم حل شد اونا مال سوزی بود میخاست پارسال تولدمو جشن بگیره
دو ماه بعد ...
شوگا تور رو از روی صورتم کنار و بعد با شوق لباشو رو لبام گذاشت
سوزی جیغ زد
/ عروسیتون مباااارک
پایان :))))
پارت 15
پارت اخر
صدایی تو بلند گو پخش شد
لطفا تا بیست دقیقه دیگر در سالن اصلی حاضر شوید.
با شنیدن این جمله از شوگا جدا شدم و به یکی از کاراموزا گفتم بره جعبه کمک های اولیه رو بیاره
شوگا روی مبل نشست و منم شیشه های رو از توی دست زخمیش بیرون کشیدم
- چیکار کردی با خودت ؟
¥ ولی درد نداره
- هوووف
به بدبختی خون دستشو بند اوردم و و باندی دور دستش پیچیدم و بعد بردم جلو میز اینه ای و میکاپش رو شروع کردم درست مثل پارسال پشت پام کرد تا بیفتم تو بغلش ولی کور خونده ... از پارسال کلی چیزا یاد گرفتم ک چجوری سلبرتیا نتونن باهام لاس بزنن دستمو میز گرفتم حتی اخ هم نگفتم
¥ ولی قبلن میفتادی تو بغلم :(
روی پاش نشستم و گفتم
- اگه قرار بود با یه پشت پا زمین بخورم مث اون اوایل الان تقریبا تو بغل همه سلبرتیا یکی یه دور نشسته بودم..
و بعد خندید و گفت
¥ از این بابت خوشحالم
میکاپش تموم شد پسرا با هم رفتن تو سالن اما یونگی همچنان باهاشون حرف نمیزد ...
از خستگی نشستم روی یه مبل که همه کاراموزا دورم جمع شدن
& وااااای یونا چجوری تونستی دل یونگی ببری ؟
$ وای میشه روش مخ زنیتونو به ما هم بگید ؟!
@ ولی منم میخام مخ جیمینو بزنم !
# ولی بوسه تون خیلی خفن بود ...
- یااااا بچه ها کافیع ... من پارسال با یونگی نامزد کردم تو کمپانیشون میکاپ ارتیست بودم ؛ هعی عجب خاطراتی بود ...اولین دوران میکاپ ارتیست بودنم بود و یونگیم همش باهام لاس میزد منم ک خام ...
# بووووی
@ منم میخام خام بشم جیمیناااا
$ یا خدا استغفرالله
- تنها کاری ک باید بکنید اینه ک از میکاپ ارتیستیتون نهایت استفاده رو ببرین !
که یهو یکی داد زد
میخان نتایج رو اعلام کنن بدویید !
رفتم بیرون که یهو مجری گفت
* گرمی امسال میرسه به... اریانا و لیدی گاگا
نگاهی به پسرا کردم که حالشون گرفته بود اما یونگی انگار از همیشه سرحال تر بود
با تعجب دیدم که دویدم سمتم و بغلم کرد و بلند کرد
¥ ولی من امشب بهترین گرمی رو بردم
و دور سر خودش پر میخورد
اروم گفتم
- یونگییی منو بزار زمین زشته انقد منو میچرخونی
¥ برا مهم نیست
که یهو مجری گفت
* ولی امشب یه زوج داریم که از اریانا و لیدی گاگا خوشحال ترن
که یونگی زد زیر خنده
¥ معلومه ک من خوشحالترم و لباشو رو لبام گذاشت
...
بعد از مراسم پسرا رفتن هتل و یونگی اومد خونه من
- یونگی
¥ جانم
- نمیخای با پسرا اشتی کنی
¥ حرفشم نزن میخام بخوابم
- یونگیییی
¥ هاااا
- تقصید اونا نیست کمپانی بهشون فشار اورده
¥ بزار بخوابم فردا بهش فک میکنم
رفتم تو بغلشو گرفتم خوابیدم ...
...
یک هفته بعد
امروز قراره با یونگی برگردم کره رفتارش با پسرا بهتر شده و نقریبا باهاشون اشتی کرده اما هنوز باهاشون سرده
رسیدیم فرودگاه سئول
- یونگیییی من میخام برم پیش سوزی
¥ باشه بیا بریم
رفتم دم در خونه سوزی
زینگ زینگ
/ کیه ؟
- ننه ی نمکی ... درو باز کن
/ یوووونااااا
- اروم باش داری خفم میکنی
منو از بغلش بیرون اورد
/ دلم برات تنگ شده بود
- منممم ...
فردا صبح رفتم خونه سوزی تا با هم بریم بیرون ، زنگ درو زدم باز شد خونه تاریک تاریک بود تعجب کردم ...
که یهو چراقا روشن شد پسرا و یونگی و ریل و سوزی عکسامو همه جا اویزون کرده بود و کیک تولد برام گرفته بودن فشفشه تو دستاشون بود با هم گفتن
= تولدت مبارککککک
با تعجب به عکسا نگا کردم ... اینا همونایی بود که پارسال تو کشو دیدم... جیغ کشیدم و تشکر کردم بلاخره معمای عکسای تو کشو هم حل شد اونا مال سوزی بود میخاست پارسال تولدمو جشن بگیره
دو ماه بعد ...
شوگا تور رو از روی صورتم کنار و بعد با شوق لباشو رو لبام گذاشت
سوزی جیغ زد
/ عروسیتون مباااارک
پایان :))))
۷۸.۲k
۲۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.